زیباییت ای ماه چه دیوانه کنندست...

۳۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

دیشب...

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ

دیشب بعد از اینکه همه چی به خیر و خوشی تموم شد ، گفتم من اگه برم درس ، آخر شب میذاری بیام پیشت؟

گفتی بله خان داداشم...

تو هوای اتاق نمیتونسم تاببیارم ، رفتم تو حیاط و شورو کردم به خوندن...

وقتی تموم شدم، گوشیو برداشتم که بهت اس بدم، نوشتم

آبجی نفس؟

عشق داداشی؟

ماه بانوی یاس ..... 

ک یهو اس اومد

کلی خوشحال شدم ولی وقتی بازش کردم دیدم گفتی داداشی اجازس من بخوابم؟ 

درصورتی که ظهر هم وسط حرف زدم خوابت برده بود :.....

.....

گفتی میمونی پیشم...

ولی ی اس دادم بهت، ج ندادی

چون گفته بودی میخوای بخوابی فک کردم خوابت برده...

چشمام اشکی شد و دلم پر غصه :""""""""""""""""

بعدش ک ج دادی ، بهت گفتم گفتم اشک رو...

و گفتم ک دارم تموم میشم....

ولی این دفه هم ج ندادی....

حدود 15 دقیقه...

میدونسم خواب نیستی... همونجور که پریشب هم خواب نبودی.....

فهمیدم ک حواست جای دیگه و پیش یکی دیگس...

واسه همین اس دادم :
" #حسرت_شبخوش_گفتنت :""""""""""""""""".....


خوش باشی...... "

گوشی روگذاشتم بالا سرمو غصه هامو بغل کردم و خوابیدم...

***

صب استو دیدم ک داشتی به تحلیل های سیاسی کاظم گوش میدادی...

***

بعدم اس دادی ک دستم رف لای در و ناخنش سیا شد :....

دلم ریشششش شد :"""

انگار یکی چنگش زد :"...

ولی هیچی ب ذهنم نیومد ک جوابتو بدم...

نمیدونم شاید واقعا تموم شده باشم....

به طور موقت !

***

دست و دلم به هیچی نمیره...

البته اینم به طور موقت!

چی بگم؟

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ب.ظ

خیلی جالبه...

من حتی واسه رمز وب ، اسم تورو میذارم تا همیشه به یادت باشم...

اون وقت تو هممممه ی چیزایی که ازت خواستم رو فراموش میکنی :....

هر کدومو چن بااااااااااار گفتم بهت...

ولی...

فقط بدون.................................

هیچی....

چیزی نمیگم ک بعد بگی سر کوفت زدی و این حرفا...

*****

فقط دلم میخواد تنها باشم و زاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار بزنم.....

زجه بزنم....

تنهای تنها.................

**********

تف به این دنیا........

****

اشکم درومد......

اگه فرستادن :""" سیماتو قاطی میکنه، فهمیدن این ک دارم اشک میریزم چیکارت میکنه؟؟؟؟

**********


ذره ذره دق میکنی تو دلم ، تا بلخره ظرفیتم پر شه و مث امشب بپکم...

*****

پکیدم بلخره...

تحملم تموم شد....

صد هزار دفه گفتم بذا برم، نذاشتی......

الانم قهر کردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


******


اس دادم صدات زدم....

نمیدونم چه تصمیمی بگیرم................

دلم میخواد خودمو راااااااحت کنم


***

بازم ولش کن....


***********


چه نعمت قشششششنگیه "اشک"......

خسته ام....

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

خسته شدم...

از نبودنات...

از دیر اومدنات..

از زود رفتنات...

از وسط کار خواب رفتنات...

از خودم...

از درسم...

از مریضیم...

از آزمایشگاه که امشب هم جوابو آماده نکرده بود...

از 4 ماه وقت باقیمونده...

از سه سالی که همه فکر کردن عالی خوندم و کار کردم ولی من :...

حالا مجبورم تو این وقت کم :.....

میترسم ببرم...

مث دو سال قبل...

مث پارسال...

از همه چی خستم...

از خودم...

از گوشی بیصصصصصاب شده ( ایششششالا)

از اعصابم...

از همه چی...

از اینکه میتونی درست کنی همه چیو ولی خراب ترش میکنی :.....

همیشه اینجور مواقع میزنم به سیم آخر...

میبرم...

افسار میپکونم...

قید همه چیو میزنم...

کاش واست مهم بود...

گفتم آب از سرم گذشته چون ممکنه هر لحظه قید هممممممه چیو بزنم.....

همه چیو...

بغض دارم تو گلوم...

از دیشب بگم؟؟؟

از آف کردن یا آف شدن گوشیت...

از کابوس شبانه من...

از....

از....

از.....

اصلا چه فایده داره؟؟

ولش کن....

فقط یه چیزیو بگم...

خودم خودمو میشناسم...

اگه همین شرایط باشه، چنان بی صر و صدا میرم که تا کلی وقت نفهمی حتی چی شده......

تهدید نمیکنم...اصصصصصصصصلا

هدفم رفتنه...

هدفم رفتنه....

از همه نوعش...

بودن و موندن دردی از من دوا نمیکنه.. ینی تا حالا نکرده...

دیگه هیچ قیدی واسه موندن ندارم...

به مویی وصلم...

همین قد نازک.....

نپرس کجا و چجوری...

چون خودمم نمیدونم....

ولی میرم...

بلخره یه روزی میرم..............

و بهترین دلیل رفتنم خراب شدن امساله...

سال ک چی بگم :.....

خراب شدن این 4 ماهه...

فقط 4 ماه...

4 ماه وقت داری تا از دست دادن داداشت واسه همیشه...

منم 4 ماه وقت دارم تا پیدا کردن خودم...

 و گرنه باید برم....

بازم میگم کجا و چجوری نمیدونم.... ولی میرم.

فقط 4 ماه....

فقط 4 ماه...

این پست بیشتر جنبه اطلاع رسانی داشت تا تهدید...

و البته هشدار به خودم....

خصوصی...

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بقول هوشنگ ابنهاج !

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ق.ظ

سرم ای ماه

به دامان نوازش بگذار

تا در آغوش تو

سوز غزلی ، ساز کنم 

بسم الله العشق

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۳۶ ق.ظ

امروز 6 اسفنده و تنور تبلیغات واسه انتخابات داغ داغ...

ولی من به تو رای میدم :)

به شرطی که وعده ی باهم بودنمون یادت نره هااااا :)

***

امروز احتمالا نتیجه آزمایشم بیاد ، ک ببینیم اداشت چشه !


***

آبجی؟

دلم واست یه ذره شده :""(

میدونی چن وقته حتی یه عکس ازت ندیدم؟

دلم حسابی تتتتتنگ شده :""""

کاش این دوری و این فاصله تموم میشد... به بهترین شکل تموم میشد...

من راضی... تو راضی... همه راضی...

من از تو ، تو از من ، همه از درس من...

ایشششششششالا...

دیشب بهت گفتم میخوای نذر کنم ماه رمضون اعتکاف تو یه مسجد باشیم؟

گفتی ن....

آبجی ؟؟ چرا ن آخه؟

واقعا دلت میاد بگی نه؟

فرصت به این خوبی....

***

دیروز زنگیدی باهم حرف زدیم :""")

خیلی خوب بود...خیلی چسبید واقعا

ممنون:"*

***

دیشب آقاتون از سفر برگشت...

واسه اولین بار تو عمرم از ته دلم گفتم برو پیشش...

نمیدونم چرا خیالم راحت بود...

***

الان میخوام برم اثر دوپلر بخونم بانووووووو :"***********

دوست دارم آبجی ننننفسم 

یه دنیا میخوااااااامت :"*


پل صراط

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۱۴ ب.ظ

سر پل صراط

یقه ات را می گیرم

نترس

می خواهم آخرین لحظه هم

ببوسمت.

 

"رسول ادهمی"

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: آبجی نفسم؟

یقه تو میگیرم :'***********

راز دل با تو بگفتم...

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ق.ظ

قرار بود صبر کنم تا 25 اسفند بعد بهت بگم جریان این وبو...

ولی خب از اون جایی ک بنده داداش شمام ، راز نگهداشتنمم مث شماس :))

همون دیشب گفتم بهت :)

و از گفتنم رااااضیم...

چقد خوبه که آبجیت، ازت راضی باشه و باعث خوشحالیش بشی :""")

دوست دارم  آبجی نفس :"*********

بلاگ یا بلاگفا ؟

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۳۶ ب.ظ
خدود یک سال و نیم قبل ، آبجیم تو بلاگفا یه وب درست کرد ...
و ازونجایی که خیلی خیل خوش سلیقه تر از منه ، حسابی قشنگش کرد...
پشت های عاشقونه ، خاطرات قشنگ ، حتی گاهی وقتا گله :)
پست های رمز دار ! البته واسه انتخاب رشته و یه عالمه چیز دیگه...
ولی بلاگفای نامرد ترکید...
و آقای شیرازی فقط گفت صبر پیشه کنید...
بعد از صبر پیشه کردن ، وب نابود شد..
اون همه عشق و خاطره خوب پاک شد :"(
تا چند روز حالم گرفته بود و تا امروز هم با وب نویسی قهر بودم...
ولی امروز یه شروع خخخوب داشتیم...
فقط یه ایرادی هست!
من واسه وبمون یه هدر درست کردم با همون عکس پروفایل فور لیلی :)
که بإارم جای این عکس پاییز بالای سایت :)))
ولی هرکاری کردم آپ نشد :(
ازشون پرسیدم که چکار باد بکنم، هنوز جواب ندادن
ایشالا ک درس بشه...
باشد که رستگار شویم

دست هامان!

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۴ ب.ظ

یــــکی زیــر،
یــکی رو!
دسـتـهـایـمـان;
زیــبــاتــریــن بـــافـــتــنی دنـــیـــا...

آخرین مطالب